سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دوستی ای که طمعْ پدیدش آرد، نومیدی ازمیانش می بَرَد . [امام علی علیه السلام]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
من و نقش
  • کل بازدیدها: 11289 بازدید

  • بازدید امروز: 3 بازدید

  • بازدید دیروز: 2 بازدید
  • رفتن به نمایشگاه کتاب
    طه ( 87/2/19 ساعت 6:40 ع )

    به نام خدای مهربونی
    سلام به دوستای گلم
    امروز 5 شنبس و همسرم رفتن به نمایشگاه کتاب اونم تنهایی ، یعنی: بدون من  با دوستشون رفتن
    البته از این بابت از دستشون ناراحت نیستم چون به من هم گفتن که برو نمایشگاه کتاب ، اما ناراحتم چون گفتن که با دوستات برو نه با خودم، ناراحتم چون دوهفتس که به من قول دادن که بریم بیرون اما .... ، ناراحتم که دوهفتس و یه ماهه که قراره دو جایی بریم اما نمیاد که با هم بریم ، ناراحتم که بد قولی کرده..............
    صبح که از خواب بیدار شد خیلی راحت نشست پای نت و مشغول شد . من هم گذاشتم رفتم بیرون ، وقتی برگشتم رفته بود بیروناما زود اومدن گفتن که: من دارم میرم نمایشگاه دوستانتون هم هنوز نرفتن قرار بذارید با هم برید نمایشگاه من هم نرفتم چون حال نداشتم برم بیرون یعنی حال نمایشگاه رفتن رو نداشتم اونم تنهایی (بدون ایشون). البته کتابایی رو که میخواستم توسط ایشون خریداری میشه و البته مشاوره در امر خرید کتاب هم به قوت خودش باقیست.
    الان هم که من تنهام و دارم یه کاری میکنم که ایشون با این ایدی راضی نیستن انجامش بدم اما با یه ایدی دیگم مشکلی ندارن. البته تو این فاصلهاین  وبلاگ رو هم تاسیس کردم.
    فکر زدن این وبلاگ موقع خوندن فلسفه به ذهنم خطور کرد حالا هم که چند روز از اون امتحان گذشته موفق به انجامش شدم
    حالا به نظرتون من کار درستی میکنم  کاری رو که همسرم دوست ندارن دارم انجام میدم ؟
    به نظرتون کار بدی کردم که نرفتم نمایشگاه ؟اخه ناراحت شدن
    به نظر شما این کارای من به  نقشم ضرر میزنن؟



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    تولدت مبارک
    هر چه می خواهد دل تنگم نمیتونم بگم
    [عناوین آرشیوشده]

    =============================================================