به نام تنها مونس تنهاییهایمان
پنجره باز بود، با اینکه اواخر اردیبهشت ماه بود اما باد سردی می وزید.
میخواست بخوابه اما خیلی سردش بود ،خودش رو جمع کرد ولی نه حال داشت پنجره رو ببنده و نه اینکه پتو رو رو خودش محکم کنه ...
خوابش نمیبرد عصر خیلی خوابیده بود،
خیلی دوست داشت همسرش کنارش باشه ، اما نبود....
دوست داشت در آغوش همسرش به خواب بره، اما نبود ....
دوست داشت ... اما... .
اما همسری نبود، اما همسر، کنارش نبود.
همسر ، پای دستگاه در حال انجام کاراش بود ...
چک کردن ایمیل و .....
اما همسری نبود
و زن ، تنها به خواب رفت ،
به سختی و با ناراحتی به خواب رفت
و به خواب رفت تا شاید همسرش رو در خواب ببینه
تا شاید حرفهاش رو در خواب به همسرش بزنه
همسری که صبح با هم میرفتن بیرون و همسر دیر وقت به خونه بر میگشت
و زن در خانه نصف روز تنها بود و تنها.
زن با اینکه کم حرف بود، اما گاهی با خودش حرف میزد ، از دست خودش عصبانی میشد ،از حرفهایی که میزد ،نمیتونست که حرف نزنه ،این حرف زدناش اعصابشو خرد میکرد اما...
زن به تنهایی عادت داشت اما گاهی...
اما باز هم همسری نبود و زن ..... تنها.
حاا به نظرتون کدومشون نقشهاشون رو به خوبی انجام نمیدن؟